موفقیت در ذهن بسیاری از والدین هنوز هم بیشتر با کلمات «دانشگاه خوب»، «نمرهی بالا»، «رتبهی برتر» و «درسخواندنِ بیشتر» گره خورده است. اما واقعیت این است که تجربهی زیستهی نسل جدید و تحولات شتابدار دنیای امروز، تصویری کاملاً متفاوت از موفقیت ساخته است؛ تصویری که اگر ما والدین نخواهیم آن را ببینیم، فرزندانمان ناچار میشوند بین خواستههای ما و حقیقت دنیای خودشان یکی را انتخاب کنند. و معمولاً آنچه در این میان آسیب میبیند، آرامش، اعتمادبهنفس و خلاقیت کودکی است که فقط میخواست خودش باشد اما از ترس دلسرد کردن ما، وانمود کرد که میخواهد چیزی شود که نیست. وقتی امروز از موفقیت حرف میزنیم، باید بپذیریم که دیگر نمیتوان آن را تنها در یک مسیر تعریف کرد. روزگاری شاید رفتن به دانشگاه خوب تنها جهتی بود که جامعه به آن امید داشت؛ اما حالا مسیرهای گوناگونی برای رشد و پیشرفت وجود دارد: از مهارتآموزی و کارآفرینی گرفته تا هنر، فناوری، ورزش، ارتباطات انسانی، تفکر خلاق و حتی توانایی ساختن یک زندگی سالم و متعادل. آنچه اهمیت دارد این است که هر نوجوانی بتواند استعدادهایش را بشناسد و در مسیری که با درونش سازگار است رشد کند. این حقیقت ساده اما مهم، نیازمند تغییر نگاه ما بزرگترهاست؛ نگاهی که سالهاست با الگوهای قدیمی موفقیت شکل گرفته و هنوز هم ناخودآگاه فرزندان را با همان معیارها قضاوت میکند.
مدرسه مقدمه دانشگاه نیست
مدرسه در این میان نقشی بسیار فراتر از آمادهسازی برای کنکور دارد. مدرسه فقط محل انتقال محتوا و آمادهسازی برای آزمونهای سراسری نیست؛ بلکه مهمترین کارکردش تربیت است؛ تربیت انسانهایی که شهروندانی مسئول، سالم، اندیشمند، همدل و توانمند باشند. مدرسه جایی است که بچهها یاد میگیرند چگونه با دیگران همکاری کنند، چگونه اختلاف نظر را مدیریت کنند، چگونه دربارهی مسائل فکر کنند، چگونه شکست بخورند و دوباره بلند شوند، چگونه تصمیم بگیرند و چطور برای آزادی و مسئولیت خود ارزش قائل باشند. هیچکدام از اینها در برگهی امتحان سنجیده نمیشود، اما ستونهای اصلی یک زندگی موفق و شاد را میسازند. اگر بخواهیم واقعبین باشیم، باید بپذیریم که دنیای فردای فرزندان ما با دنیایی که ما در آن بزرگ شدیم یکسان نیست. بسیاری از شغلهایی که امروز وجود دارد، ده سال پیش شناختهشده نبودند؛ و بسیاری از شغلهای آینده هنوز به وجود نیامدهاند. در چنین جهانی، موفقیت فقط با حفظ کردن درسها و گرفتن نمرههای بالا تضمین نمیشود. موفقیت حاصل مجموعهای از مهارتها، نگرشها و تواناییهایی است که چهرهی اصلی آنها در تجربههای متنوع مدرسه و زندگی شکل میگیرد. اگر ما تنها به یک نوع خروجی نگاه کنیم، ناخواسته آن بخشهای مهم را نادیده میگیریم. گاهی والدین از سر نگرانی فکر میکنند اگر سختگیر نباشند، اگر مدام برای نمرهها فشار نیاورند، اگر فرزندشان از یک مسیر مشخص منحرف شود، آیندهاش تباه خواهد شد. اما واقعیت این است که فشار بیش از حد، بچهها را به سمت اضطراب، ناامیدی و سرخوردگی سوق میدهد، نه موفقیت. بسیاری از نوجوانان امروزی بهخاطر همین فشارها از درس دلزده میشوند، یا حتی وقتی موفقیتی به دست میآورند، احساس شادی واقعی نمیکنند؛ چون آن موفقیت از درون خودشان جوانه نزده، بلکه برای برآورده کردن توقعات دیگران بوده است. ما باید کمک کنیم فرزندانمان به جای ترس از شکست، اشتیاقِ تجربه کردن را در خود تقویت کنند؛ و این تنها وقتی ممکن است که مدرسه و خانه، هر دو، به شکلهای جدیدی از موفقیت احترام بگذارند.
باید همگام با تغییر معنای موفقیت، تغییر کنیم.
در دنیای تازه، موفق کسی است که بتواند با مشکلات روبهرو شود و راهحل پیدا کند؛ کسی که بتواند خود را با شرایط مختلف سازگار کند؛ کسی که خلاقیت داشته باشد و از جستوجو کردن نترسد؛ کسی که بتواند کار گروهی انجام دهد؛ کسی که مهارتهای ارتباطی و عاطفی قوی داشته باشد. همهی اینها نیازمند فضای حمایتی در خانه و مدرسه است. اگر فرزند شما این مهارتها را کسب کند، حتی اگر در برخی درسها هم متوسط باشد، باز آیندهی بسیار روشنتری خواهد داشت تا کودکی که فقط نمرههای عالی دارد اما اعتمادبهنفس، انعطافپذیری یا مهارتهای ارتباطی ندارد. ما والدین باید به این نکته فکر کنیم که چه چیزی برای آیندهی فرزندمان مهمتر است: داشتن یک مدرک دانشگاهی یا داشتن یک شخصیت سالم و متعادل؟ داشتن نمرههای بالای درسی یا داشتن توانایی حل مسئله، ارتباط مؤثر و مدیریت احساسات؟ داشتن رتبهی برتر کنکور یا داشتن هویت مستقل، علاقههای واقعی و احساس ارزشمندی؟ گاهی ما از ترس اینکه مبادا فرزندمان عقب بماند، راههایی را از او میگیریم که میتوانست او را به شکلی متفاوت اما کاملتر شکوفا کند. مدرسه و خانه هر دو باید آماده باشند تا اشکال مختلف موفقیت را بپذیرند. وقتی نوجوانی علاقهی خاصی دارد—مثلاً هنر، فناوری، ورزش، نویسندگی، مهارتهای فنی یا کارهای اجتماعی—باید این علاقه جدی گرفته شود. باید حمایت شود. باید به رسمیت شناخته شود. شاید این مسیرها به ظاهر به اندازهی پزشکی یا مهندسی قابلپیشبینی نباشند، اما میتوانند به زندگیهایی سرشار از رضایت، خلاقیت و خدمت به جامعه منتهی شوند. دنیا دارد به سمتی میرود که دیگر «یک مسیر درست» وجود ندارد. ما هم باید یاد بگیریم که به جای تعیین مسیر، همراه سفر باشیم. در نهایت، بهتر است هر بار که به فرزندمان نگاه میکنیم، از خود بپرسیم: ما میخواهیم او چه انسانی شود؟ انسانی با نمرههای خوب یا انسانی که در هر جمعی احترام و اعتماد دیگران را جلب میکند؟ انسانی که فقط در آزمونها موفق است یا انسانی که در زندگی موفق است؟ اگر به این پرسشها صادقانه پاسخ دهیم، خواهیم دید که مسیر تربیت فرزندان بسیار گستردهتر و عمیقتر از مسیر کنکور و دانشگاه است. مدرسه تنها پلی برای ورود به دانشگاه نیست؛ مدرسه جایی است که کودکان یاد میگیرند چگونه انسان باشند. اگر ما بتوانیم این حقیقت را بپذیریم و از فشارهای بیهوده فاصله بگیریم، هم خودمان آرامتر خواهیم بود و هم فرزندانمان آیندهی روشنتر و شادتری خواهند داشت.